آن چه در وهلهی نخست در نمایش"عمو هاشم" جلب توجه میکند، تمرکز یک گروه نمایشی بر موضوعی است که ظاهراً نمیتواند دارای ابعاد دراماتیک چندانی باشد. نمایشی دربارهی تعزیه که با دراماتیزه کردن یکی از خاطرات تعزیهخوانِ مشهور، هاشم فیاض، شکل گرفته است
آن چه در وهلهی نخست در نمایش"عمو هاشم" جلب توجه میکند، تمرکز یک گروه نمایشی بر موضوعی است که ظاهراً نمیتواند دارای ابعاد دراماتیک چندانی باشد. نمایشی دربارهی تعزیه که با دراماتیزه کردن یکی از خاطرات تعزیهخوانِ مشهور، هاشم فیاض، شکل گرفته است
افسانه نوری:
آن چه در وهلهی نخست در نمایش"عمو هاشم" جلب توجه میکند، تمرکز یک گروه نمایشی بر موضوعی است که ظاهراً نمیتواند دارای ابعاد دراماتیک چندانی باشد. نمایشی دربارهی تعزیه که با دراماتیزه کردن یکی از خاطرات تعزیهخوانِ مشهور، هاشم فیاض، شکل گرفته است.
خاطره به خودی خود بار دراماتیک چندانی ندارد، حتی با پخش تصویری از عمو هاشم روی پرده توسط ویدئو پروجکشن که خاطرهیِ خود را به اختصار نقل میکند، این خطر وجود دارد که نمایش جذابیت دراماتیک خود را برای مخاطب از دست بدهد؛ اما داود فتحعلی بیگی با نوشتن این نمایشنامه احتمال وجود این خطر را که نمایش ممکن است صرفاً در دام خاطرهگویی صرف بیفتد و نتواند به عنوان یک اثر دراماتیک مستقل عمل کند، پذیرفته است. با وجود آن که تصاویر ویدئویی آغاز نمایش موضوع آن را برای مخاطب فاش میکنند و این اندکی از حس تعلیق به وجود آمده برای تماشاگر میکاهد اما نتیجهگیری متفاوت داود فتحعلیبیگی با آن چه در تصاویر روایت میشود، باعث میشود تا مخاطب همچنان پیگیر داستانی که در صحنه شکل گرفته است، باشد.
هنر تعزیه برای بسیاری از مردم جنبهی رازآلود و تقدسآمیزی داشته که با برقراری ارتباط با آن به کاتارسیس میرسیدند. بنیان این آئین نمایشی بر ارتباط قشری از مردم با تعزیه است که با وجود وفاداری تام و تمام به مذهب و علاقهمندی به تعزیه نمیتوانند دینداریِ مخالفخوانی چون شمر یا حارث را بپذیرند و حتی او را با خود شخصیت شمر یا حارث اشتباه گرفته و از او دوری میکنند. شاید بتوان این جا به واقعانگاری مخاطبانی اشاره کرد که نمیتوانند تفاوت نمایش از اصل را درک کنند و درجهی همذات پنداری آنها تا به حدی است که کاراکتر منفی را در وجود شخص بازیگر متجلی میبینند و تفاوت کاراکتر و بازیگر را درک نکرده و یا به آن وقعی نمینهند. کاراکتر مشدی در این نمایش نیز از این دسته آدمهاست که نمی تواند حضور یک مخالف خوان را برای یک شب در خانهاش تحمل کند و او را با رفتار تند خود از خانهاش میراند. یکی از عناصری که در روند شکلگیری حوادث این نمایش و تحول کاراکترها تأثیرگذار است، موضوع خواب دیدن است. عمو هاشم روایت میکند که چگونه با دیدن خوابی متحول شده و تعزیهخوانی را به عنوان هنری مذهبی و مردمی تا آخر عمر برگزیده است و در پایان نمایش هم میبینیم که مشدی با دیدن خوابی متحول شده و به سراغ عموهاشم که از خانهاش رانده است، میرود. با وجود این که نمایش از نظر دراماتیک نمایشی با قهرمان و ضدقهرمان و داستانی اوج و فرود دار است اما آن چیزی که به چرخش نمایشنامه و تغییر طرز فکر شخصیتها به ویژه مشدی میانجامد، خواب دیدن تمهیدی است که در بسیاری از نمایشهای این گونه شاهد آن بودهایم و دیگر به عنوان تمهیدی تکراری و به دور از خلاقیت از سوی مخاطب این گونه نمایشها پذیرفته شده است، در صورتی که اگر با دلایلی دراماتیکتر برای تغییر طرز فکر شخصیتها مواجه میشدیم نمایش از پایان بندی قویتری برخوردار میشد.
قرار دادن این موضوع به عنوان دستمایهی این نمایش باعث ایجاد فضای دراماتیکی شده که از آن سخن گفته شد. مشدی در مقابل همسرش قرار گرفته است و عمو هاشم سوژهای است که این دو را به صورت دو کاراکتر مخالف هم درآورده است. در حقیقت آن چیزی که باعث میشود تا پس از شنیدن خاطرهی هاشم فیاض باز هم بتوانیم این نمایش را ببینیم، حضور پررنگ کاراکترهایی است که در خاطرهی او کاراکترهای نقش دوم و سوم هستند و در درام فتحعلیبیگی کاراکترهای اول و دوم و یادآور مبارزهی خیر و شر.
در اجرای نمایش عمو هاشم سعی شده تا از عناصر تعزیه استفاده شود. صحنهای که تقریباً خالی است و سکویی در انتهای صحنه که یادآور سکوی مورد استفاده در تعزیه است. استفاده از لتههایی با رنگهای سبز و قرمز که محل ورود و خروج کاراکترها هستند و به طور کلی رنگهای اصلی فضای تعزیه را نمایان می سازند، استفاده از لباسهای تعزیه خوانی به عنوان ابزار صحنه و پیرزن و پیرمردی که نسخههای تعزیه را در خانه نگهداری میکنند و خودشان هرازگاهی در خانه تعزیه میخوانند و جزئیاتی چون استفاده از میزانسنهای دایرهای صحنه را به سمت و سویی سوق میدهد که به تعزیهای امروزین برای مخاطب امروز میماند. حتی میتوان گفت داستانی که در حال اجرا شدن در دل نمایش است همزمان برای آزمایش مخاطب نیز استفاده میشود. عمو هاشم در نقش مظلوم و مشدی در نقش ظالم ظاهر می شوند و در این میان تماشاگر است که باید تصمیم بگیرد می تواند فردی چون مشدی را که همچون اشقیا با بیرحمی عمو هاشم را از خانهاش میراند، دوست داشته باشد یا نه!
نکتهی دیگری که به متفاوت بودن فضای این نمایش با نمایشهایی از این دست کمک کرده است وجود طنز در بسیاری قسمتها به ویژه در تقابل ایجاد شده بین مشدی و پیرزن است. طنزی که در اثر پنهان کاری پیرزن و فاش نکردن حضور یک اشقیا خوان در خانه به وجود میآید و با اعمالی چون پنهان کردن صندوق نسخههای تعزیه و پیگیریهای مشدی آغاز میشود و با اعمالی چون پوشیدن قبای مخالف خوان توسط مشدی و کلاهخود گذاشتن او و اعمالی از این دست تا پایان نمایش ادامه مییابد. در حقیقت شیطنت و بازیگوشی که در بازی دو کاراکتر مشدی و پیرزن وجود دارد به جذابیت نمایش و نیفتادن آن در دام یک تراژدی صرف کمک کرده است و نمایش توانسته است با وجود داشتن موضوعی نسبتاً تراژیک با پایانی خوش و با فضایی طنزآلود که ناشی از رفتارهای مشدی(برای مثال در قبا پوشیدن، در مریضی مصلحتی برای راندن عمو هاشم، در بردن رختخواب به تکیه، در اشتباه خواندن نسخههای تعزیه و...) و تقابل رفتارهای او با همسرش است، مخاطب را تا حدود زیادی برای پیگیری نمایش مشتاق نگاه دارد اتفاقی که در بسیاری از نمایشهایی با موضوعاتی این چنین نمیافتد!
استفاده از اشعار تعزیه در کلام این نمایش به وفور صورت میگیرد. خواندن تعزیه توسط مشدی و پیرزن و نیز عمو هاشم در طول صحنه و همزمان با اتفاقاتی که میافتد نیز یکی از راهکارهای پیشبرد داستان و همزمان معرفی تعزیهخوانی و وجوه مختلف آن به مخاطب امروزی است که میتوان گفت نوعی جنبهی آموزشی نیز دارد. برای مثال وقتی که عمو هاشم به درخواست مشدی اولیاخوانی میکند با صدایی زمخت و بسیار بد میخواند و همین موضوع شک مشدی را برمیانگیزد و باعث میشود او کم کم به اشتباه خود پی برده و بفهمد که مهمانی که در خانه پذیرفته است اشقیاخوان است نه اولیاخوان، ناگفته نماند که این صحنه نیز یکی از صحنههایی است که از بار طنز برخوردار است و به ارتباط بیشتر مخاطب با نمایش کمک میکند.